نگاهی به مجموعه ؛ داستانی : رازهای قلعهء قرمز
محمدنبي عظيمي محمدنبي عظيمي

 

 

 

" رازهای قلعهء قرمز" دومين مجموعهء داستانی سرور آذرخش ، يکی از قامت های بلند شعرفارسی ويکی ازسيماهای عالی نويس ادبيات داستانی کشور ما است که از طرف مرکز نشراتی آرش در 123 صفحه در شهر پشاور پاکستان به چاپ رسيده و جايگاه ويژه يی در رف شکوهمند ادبيات داستانی سرزمين ما به خود اختصاص داده است . در اين مجموعه که طرح جالب روی جلد ، صحافت پذيراوکاغذ مرغوب و نفيس از محسنات و ويژه گی های ان است ، داستان های کوتاه اما جالب " ماهيان آبگينه " ، " دايرهء بسته " ، " کوره ها وکرکس ها " ، " تير آخر ترکش " ، " راز های قلعه قرمز "" دو همراه " ، " انگشت ششم " ، " شب وشکار شبح " و " آواز بوم در باديهء خالی " زينت چاپ يافته اند ، که می توان انهارا ثمرهء کار خلاق وتلاش مؤفق نويسنده برشمرد ، در اين سالهای پسين و در غربت ودوری از زادگاه محبوبش . لابد به همين سبب است که داستانسرا در بيشترينه داستانهای اين مجموعه از درد غربت می نالد واز رنج ومحنت عظيمی که براو و بر آدمهای وطنش در اين دوزخ بی وطنی می گذرد قصه می کند و رازها وداستان نابودی ارزش ها ومعيار ها وتأ سيسات با شکوه انسانی رابانگرش و نگارش بلند پی می گيرد ، مگر به صورت سمبوليک ونمادين و زبان رمز وکنايه .

 

دراين داستان ها سرور آذرخش به نکوهش جنگ می پردازد ، نفرت خويش را از خونريزی وبرادر کشی بيان می دارد و با دريغ وافسوس از ويرانی وبربادی وغارت وچپاول داشته های مادی ومعنوی سر زمين محبوبش ، به گفتهء فردوسی بزرگ يکی داستان می نويسد با اشک وخون . و صد البته که او تاريخ نمی نويسد ، چرا که خودش گفته با تاريخ ميانهء چندانی ندارد ، به اين سبب که تاريخ موجود مذکر مزوری بيش نيست . وانگهی در تصوير خون آلودی که از تاريخ در آيينهء ذهنش پديدار می گردد ، رنگ سرخ ، يگانه رنگ است ، رنگی که اورا به ياد خون می اندازد و خونريزی و آذرخش نتوانسته است تنفر عميقش را نسبت به آن کتمان کند .

 

سرور آذرخش در اين داستانها برای بيان انديشه واحساسش برضد جنگ گاهی با زبان مرتضا سخن می گويد و گاهی با زبان قهرمانان ديگر اين داستانها وزمانی هم در گفتگوی ميان عباس وپدرش در آن قلعهء قرمز متروک زير زمينی _ هنگامی که در بارهء حمله قريب الوقوع جن های کافر سخن می گويند _ از بيهوده گی و لی ناگزيری جنگی حرف می زند که در پيش است وسر انجامی جز خونريزی وويرانی وتلخکامی ندارد . -1- :

 

" .... اگرچه قلعه از شهر وآبادی دور افتاده بود وعربدهء ديوهای آهنين پيکر خواب شبانهء عباس ويارانش را پريشان می کرد با آنهم عباس به هيچ صورت حاضر نبود اين قلعه دور افتاده را با محل ديگری تبديل کند . عباس دلخوش بود که از جنهای کافر وزهر آسيب آنان در امان است ، اما پدرش اين حرف هارا قبول نداشت :

 

_ يک روز می بينی که باد می شود وباران می شود و طوفان خشم ديوها با آتش طبع جنهای کافر در می آميزد وبنای زنده گی ما وقلعه را يکجا به نابودی مئ کشاند .

 

_ اگر ما به آنها کاری نداشته باشيم آنها با ما کاری نخواهند داشت !

 

_ اين حرف درستی نيست ، در آن صورت هم آنها مارا آسوده نمی گذارند!

 

_ چرا ، آنها چه مرضی دارند که بايد هرکسی را اذيت کنند ؟

 

_ برای آنکه آب يزيد ولشکريانش با آب زعفر وجنهايش در يک جوی نمی رود !

 

با آنکه شب از نيمه گذشته بود ، عباس وجنهايش بيدار بودند . عباس در مرکز قلعه نشسته بود و جنهای زعفر با چشمان ريز وقرمز وپاهای آهوانه به دور او صف کشيده بودند .... "

 

دراين برشپارهء داستان، به نظر می رسد که منظور نويسنده از جنهای کافر وجن های زعفر که يارا ن عباس هستند ، طرف های در گير جنگ در وطن مالوف نويسنده باشد ، که يکی طرفدار جنگ وخونريزی و د يگری طرفدار صلح و امنيت است ومنظور از ديوهای آهنين پيکر هم تانکها وزرهپوشها وتوپها !

 

در گفتگوی محراب ومرد معيوب که راه را گم کرده اند ، نيز حرف ها وسخن هايی می خوانيم از غارتگری ونابودی داشته های مادی ومعنوی سر زمين محبوب نويسنده به وسيله يی جنگ سالاران ، با همان زبان نمادين و انگاره های پر از رمز وراز . ولی گفتنی است که اين رمز ها و راز ها در اين مجموعه داستانی به منزلهء پوششی نيست که معنا ومقصود مورد نظر نويسنده در زيرآن پنهان بماند و نويسنده اين کار رابه خاطر انگيزه هايی مثل ترسيدن از ذکر واقعيت ها انجام دهد . به نظر من گزينش اين شيوه اختياری است ونتيجهء تخيل گسترده وذوق پالودهء نويسنده -2- :

 

" .... محراب به يکی از کاروانيان نزديک شد . مرد کاروانی از جايش تکان نمی خورد ، همه کاروانيان از جايشان تکان نمی خوردند . شايد سال ها بود که آنان نفس کشيدن را از ياد برده بودند وديگر سنگواره هايی بيش نبودند . محراب ومرد معيوب ، هردو ترسيده بودند ، بيم داشتند از آنکه پيکر سنگ شدهء کروانيان رالمس کنند . می ترسيدند مبادا با لمس کردن آن سنگواره ها خود شان نيز به سنگواره تبديل گردند . .... همان طوری که برديوار ويرانه تکيه داده بودند ترجيعی به گوش شان رسيد که گاه به گاه مکرر می شد !

 

نقش رؤ يای تو تند يسهء يک موهوم است

 

سنگواره شدنت حادثهء محتوم است 2

 

محراب ومرد معيوب سر برگردانيدند تا خوانندهء ترجيع را بشناسند . با شگفتی زده گی مشاهده کردند که انجا بر کنگرهء ويرانه تنديس ديوپيکر بومی با منقار خميده ، چهرهء پهن ، پاهای بزرگ ، چشمانی چون دو مشعل افروخته وگوشهايی چون دو آنتن افراخته نشسته است وهراز گاهی همان ترجيع را تکرار می کند ." در همين مقطع اين داستان زيبا نيز می بينيم که آذرخش با نگاهی به جهان پيرامونش می نگرد که با وسعت ويرانی وبربادی همان سالهايی که اين قصه نوشته شده است ، ارتباط تنگاتنگی دارد : آوازشوم بوم ، دشت سوت وکور وخاموش ، آدمهايی که لابد از وحشت جنگ به سنگواره تبديل شده اند ، کشوری که ديگر ويرانه يی بيش نيست واز دونفر آدم زنده يکی شان معيوب ...وآن مصراع زيبا که آدم را به ياد رباعی مشهور حکيم خيام می اندازد :

 

مرغی ديدم نشسته بر بارهء طوس

 

در پيش نهاده کلهء کيکاووس

 

با کله همی گفت که افسوس افسوس

 

کو بانک جرسها وکجا نالهءکوس

 

اما آذرخش در اين گونه فضا سازی ها سخت مؤفق است ، چراکه با آوردن گره ها وپيچ های جالب اما نزديک به واقعيت های زنده گی که لبريز از تخيل گستردهء او است ، داستان هايش خوش ساخت می شوند ودر بسياری از موارد پايان داستان قابل حدس زدن نيست واين شگرد ، کار بی اهميتی نيست در داستان نويسی امروز. وانگهی اين مجموعهء داستانی ويژه گی های ديگری نيز دارد ، از آنجمله اند : نثر يکدست وفخيم وزيبا و همواری بيان وزبان چه در نقش ها ی شخصيت های داستانها وچه در هنگامی که اين شخصيت ها باهم گفتگو می کنند . احترازنويسنده از روايت نويسی وواقعه نگاری را در سطور نخستين اين نبشته آورديم . اما بايد گفت که نويسنده بيخی از شعار بافی ، کلی گويی وپر گويی های ملال انگيز وفلسفه بافی های عبث پرهيز میکند وتلاش او برای طرد سنت زده گی وايستايی و پيروی از شيوه ها وشگرد های نوين همان ويژه گی هايی است که او در مقالهء" از کاستی ها تا بن بست ها " يا تأملاتی پيرامون داستان نويسی معاصر ما بر شمرده است .-3- : " .... اگر ما سنت روايت ساده ومسطح وقديمی را در داستان نويسی معاصر ما ، دچار دگر گونی نسازيم ، اگر " زمان" داستانرا متحول نگردانيم وازکاربردهای تازه ء رمان بهره نجوييم ومثلاً اگر ما ازرياليزم جادويي بترسيم وشيوه ها وشگرد های تازه راآزمايش نکنيم، جريان داستان نويسی ما متحول نخواهد شد ودر همان جايي که بوده ايم برای هميشه درجا خواهيم زد . "

 

گفتنی است که اين اثر مانند هر اثر ديگری کاستی های اندکی هم دارد وکجاست دراين سرای سپنج اثر بی عيب وبی نقص ! که برشمردن آنرا می گذارم برای آگاهان ، ولی کسانی که دفتر های شعری " يسنای تلخ حجم مصيبت " يا " منظومهء هبوط باد "و " دراوج التقای رگ وخنجر " و رمان " آوارشب " ومجموعهء داستانی " مصطبت نامهء هابيل " اين شاعر ونويسندهء فرزانه را مطالعه کرده اند ، دراين امر اتفاق نظر دارند که جناب آذرخش مقام جليل وصلاحيت گسترده يی در گسترهء ادبيات فارسی دارد هم به خاطر آثار ارجمندش وهم به سبب مطالعات وپژوهش های ژرف وپيگيرش در ساحت زبان و تاريخ وفلسفه وعرفان . پس بايسته می پندارم که اين نبشته را با ديد گاه صايب ودقيق يکی از صاحب نظران بلند مرتبت وطن وحوزهء فرهنگی زبان شيرين فارسی در بارهء توانايی و صلاحيت ادبی و علمی نویسندهء مجموعهء داستانی " راز های قلعهء قرمز" ، به فرجام برسانم-4- :

 

" ... شاعر ؛ داستان نويس ، ونقد پرداز توانا و آگاه و دانشور کشور ، سرور آذرخش همانسانی که اشاره شد از سی سال و اند بدينسو ، به زبان وادبيات فارسی دری پرداخته است . همه آثار مهم وحتی بخشی از آثار دست دوم وسوم اين زبان را خوانده وآنهارا از دستگاه گوارش ذهن فعال وپرويزن شم نقا دانهء خويش کشيده است .اين را نيز بايد افزود که او از اولين خطر کننده گان هم است ، بين معنی که وی از نخستين کسانی است که صدای نيما وآوای هدايت را شنوده ونيز گيرنده های ذهنش که تند پويه است وتحليلگر ؛ اورا همواره درجريان دگر گونی های ادبيات جهانی قرار داده اند واز مبادی عربيت و عرفان شناسی وفلسفه وتاريخ هم بهره اندوخته و حق دارد اين مشت پررا برتارک هيولای اعور تاريخ فرودآورد. ثور 1383 خ

 

 

 

رويکرد ها :

 

1- رازهای قلعه قرمز صص68و69

 

2- آواز بوم وباديه خالی ص 123 3- فصلنا مه افرند شماره اول سال اول، صفحه 19مقاله از کاستی ها تا بن بست ها .

 

4-مقدمه بريسنای تلخ حجم مصيبت ، نوشته استاد واصف باختری

  

 

 

 


October 7th, 2005


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
معرفی و نقد کتب